یازده ماهگی آنوشا جونم
یازده ماه گذشت باورم نمیشه زمان برام خیلی سریع میگذره وارد خرداد 93 شدیم دختر کوچولوم بزودی یک ساله میشه و من هنوزم توی بهت مادر بودنم وقتی آنوشا صدام میکنه ماما دلم میخواد پرواز کنم دلم میخواد این صدا و این کلمه تا ابد توی گوشم باشه اونقدر شیرین صدام میزنه که وقتی میگه ماما با ذوق تمام بهش میگم جانمممم و هیچ وقتم برام تکراری نمیشه و هربار که میگه تازگی داره همیشه و هر لحظه در حال یادگیریه و سریع چیزهایی که یاد میگیره رو بهمون نشون میده توی ماه گذشته من و آنوشا چندتا مسافرت بدون بابایی داشتیم یکیش یه هفته ای بود که رفتیم خونه خاله کبری پیش علی و الناز که خیلی بهمون خوش گذشت و هرروز میرفتیم بیرون و میگشتیم ولی من هرکاری میکردم خوش بگذرو...
نویسنده :
مامان نسرین
19:14